۱۳۹۵ اردیبهشت ۳, جمعه

تناظر یک‌به‌یک

اینکه حال بد آدم، بسته به آدم‌های دیگر باشد دو حالت دارد؛ یا تقصیر آدم‌های دیگر است و یا نیست. در هر دو صورت ما مقصریم. اگر اشتباه از دیگران باشد، هم دیگران مقصرند و هم ما که گذاشتیم وضع به اینجا برسد. اینکه فرصت دادیم به دیگران که بیایند و گند بزنند. حالت دیگر که خیلی مهمتر است حالتی‌ست که تقصیر دیگران نیست ولی حال ما بد می‌شود. دیگری خوب است، نجیب است، باوفاست، مهربان است،  زیباست، رویایی‌ست و در یک کلمه آدم است ولی خب حال ما را بد می‌کند. انگار ما دنبال چیزی هستیم که حالمان پایدار نباشد. انگار دنبال چیزی هستیم که به پوچی نرسیم. برای خودمان مسأله‌ها و دغدغه‌های مختلف ردیف می‌کنیم. آدم‌ها ضعیف هستند. حداقل من ضعیف هستم. من که یک دیگری که تقصیری هم ندارد باعث حال‌ِ خرابم می‌شود. دیگری‌ای که حتی خودش هم خبر ندارد. دیگری‌ای که صرفا و احتمالا در بهترین حالت مصداق عینی یک ساخته‌ی ذهنی خودم است. من با مصداق‌سازی‌هایم جفا می‌کنم. به خودم، به دیگران و به تمام ساخته‌های ذهنی‌ام. من با لینک‌کردن موجودات توی ذهنم به موجوداتی که توی خیابان راه می‌روند خودخوری می‌کنم. آن هم چه خودخوری‌ای. برای همین می‌گویم آدم‌ها ضعیفند. حداقل من ضعیفم! 

هیچ نظری موجود نیست:

ارسال یک نظر