۱۳۹۴ مرداد ۱۰, شنبه

نه سیخ بسوزه نه کباب

در کل خیلی غم‌انگیزه بدونی که با رفیق صمیمیت بیشتر از دو سه سال دیگه دوست نیستی. بعد میزارین و میرین و هیشکی هم پی اون‌یکی رو نمیگیره. این چیزی از رفاقت الانتون کم نمیکنه ولی چیزی هم از حقیقت جدایی آینده عوض نمی‌کنه! من آدم نموندن نیستم، آدم بی‌تفاوت شدنم. آدم کم‌محلی گذاشتن. بزرگ‌ترین ترسم هم همینه که یه روز از سر همین رفتار ناخودآگاهم بزاره و بره و پشت سرشم نگاه نکنه. خیلی اوقات نزدیک نشدم که نخوام با بی‌محلّیم دل بشکونم. دو طرف یا این رو می‌دونن و باز هم با هم صمیمی‌ان یا اینکه یه طرف قضیه این رو نمی‌دونه، که اونوقت‌ه که جفا و جفاکاری شروع میشه. در کل بعضی اوقات نمی‌شه کاریش کرد. عین یه سرازیری روی برف می‌مونه که وقتی بیفتی روش و اولین لیز رو بخوری، دیگه جلوشو نمی‌شه گرفت. فقط باید یه جوری هندل کرد که کمترین صدمه رو ببینی و به ته خط برسی! همین!

هیچ نظری موجود نیست:

ارسال یک نظر