یک قسمتهایی هم توی ذهن من هست که با هیچ منطقی حل نمیشوند. فکر میکنم این قسمتها برای همه تعبیه شدهباشد ولی خب فعلا از مال خودم مطمئنم. این قسمتها فقط برای این هستند که ما را بگا بدهند. حل نمیشوند، کنار نمیروند، ما مجبوریم مثل یک بچهی تخسِ ناقصالخلقه که بیاراده دستشویی میکند، این طرف و آن طرف همراه خودمان ببریمش و شرمنده باشیم از بودنش. این قسمتها حل نمیشوند ولی سعی میشود که فراموش شوند. و خب این دوره از زندگی من زمانیست که مجبورم به یاد بیاورمش و منتظر بمانم تمام بشود. همین. امیدوارم.
هیچ نظری موجود نیست:
ارسال یک نظر