صفر مرزی
واگویههای ذهنی
۱۳۹۴ شهریور ۲۶, پنجشنبه
آخر سر خودم صندلی زیر پامو میندازم
آخرش این رویاهای بافتهشده یه طناب محکم میشن و میپیچَن دور گردنم و خفهم میکنن، میپیچَن و میپیچَن...
هیچ نظری موجود نیست:
ارسال یک نظر
پیام جدیدتر
پیام قدیمی تر
صفحهٔ اصلی
اشتراک در:
نظرات پیام (Atom)
هیچ نظری موجود نیست:
ارسال یک نظر